جدول جو
جدول جو

معنی شله تک - جستجوی لغت در جدول جو

شله تک
آدمی که در گفتار کند است و از ادای سخن رسا ناتوان است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
دهی است از دهستان زیر کوه بخش قاین شهرستان بیرجند که در 18 هزارگزی جنوب خاوری قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 13 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَلَ)
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بنابروایت حافظ ابرو مؤلف ذیل جامع التواریخ در سال 706 هجری قمری که الجایتو بطرف گیلان و لاهیجان رهسپار گردید این شخص ظاهراً حاکم لاهیجان بود و در برابر الجایتو سر اطاعت فرود آورد، (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ أبرو ص 15)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تَ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 53هزارگزی شمال باختر بروجن و 12هزارگزی راه شلمزار به شهرکرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 903 تن است. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات حبوب، کتیرا، انگور، سیب، گوجه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ کِ)
دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ کَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیردان چرداول شهرستان ایلام. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ کَ)
آنکه شله پزد.
- نه نه خانم شله پز، زنی مجهول الهویه یا زنی بی سروپا. پست ترین زن: نه نه خانم شله پز هم میتواند (یا) نه نه خانم شله پز هم میداند، یعنی دانستۀبزرگ و کاری عظیم نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
شپتک. شب نک. نوعی از بازی باشد و آنچنان است که بیک پای برجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
((تِ لِ تِ))
سیستمی که اطلاعات مورد نیاز روزانه را از قبیل اجناس و ساعت پرواز هواپیما و اخبار مهم سیاسی به صورت نوشته روی صفحه تلویزیون ظاهر کند، پیام نما (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
عشقه، انواع پیچک های بدون گل
فرهنگ گویش مازندرانی
اچار، کلید قفل
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۳۰۸۲ متر نزدیک شاه علمدار کلاردشت، نام دهکده ای از کلارستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دهان پهن، بزرگ دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان، والدینی که در تصمیمات خود تحت تأثیر فرزندان باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
الکن، کسی که لکنت زبان دارد، بالای سر، نوک، قله، ارتفاع، کاکل
فرهنگ گویش مازندرانی
نمد پاره، تکه ای از نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع مرغابی
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی محلی، با غرور گردن کشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
شل و ول
فرهنگ گویش مازندرانی
از اندوه و ترس مردن، دق کردن، خیلی ترسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ابزار درتراشیدن قاشق چوبی، وسیله ای برای بیرون آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به میان افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک درخت، فرق سر
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه دل، آرزوی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف بالا رونده از درختان جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک تیغ
فرهنگ گویش مازندرانی
لب بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
لب پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
کج منقار، کج دهان، اعوجاج و ناراستی در لبها و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی